احرار گیلان حسینیه ی مجازی اربعینی های گیلان

روضه‌ی شبهای جمعه -۲



سلام

بازم شب جمعه شد و دل همه عاشقا گرفت

کربلا نرفته یه جور

کربلا رفته یه جور دیگه

اونی هم که اربعین کربلا رفته که دیگه .... :"(((


بگذریم. بذارید لااقل توی این حسینیه و از فضای خوبش استفاده کنم. بقول امروزیها بذارید پُر شَم.

بقیه در ادامه‌ی مطلب


اما قبلش لازمه از اینکه اون شب جمعه جلسه‌ی روضه نداشتیم از همه عذرخواهی کنم و همچنین پوزش حقیر رو بابت مکشوف بودن روضه بپذیرید. حسب وظیفه و بدستور بزرگان و علما شدیدا و اکیدا توصیه میشه اگه حال روضه ندارید از ادامه‌ی متن خودداری کنید 

توجه: عبارات مقتل بصورت زبانحال و گریز مداحی اومده

سید بن طاووس نوشته: شب عاشورا شاید نزدیک غروب آقا اندکی خوابش برد، زینب کنار برادر نشسته، فرمود: زینب جان، الان خواب پیغمبر و بابا و فاطمه زهرا و حسن مجتبی رو دیدم، چیزی نمونده بیای پیش ما، وقتی زینب شنید: شروع کرد به صورت لطمه زدن، فریاد زد، گریه کرد، امام حسین فرمود : آرام باش خواهرم، فردا یه وقت زینب صدا زد: صبر کن عزیز دلم، شب شد، همه رو جمع کرد، حمد خدا کرد، اما بعد، یاران و یارانی بهتر ازشما نمی شناسم، بهتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم،‌ خدا به همتون خیر بده، شب شده اگه برید آبروتون نمیره، کسی شما رو نمبینه، همتون برید از اینجا، اینا فقط منو میخوان، منو با اینا تنها بذارید، اینا منتظرند من برم میدان، نعل تازه زدن، نیزه هاشونو تیز کردن، تیر سه شعبه آوردن، اینا فقط منو منو میخوان، روز عاشورا هر کس با هرچی داشت زد یکی با شمشیر، یکی با نیزه، یکی با تیر سه شعبه، بعضی ها با سنگ میزدن، اونا هم که چیزی نداشتن با لگد میزدن نا نجیب ها از هم سبقت می گرفتن..... امام حسین یه لحظه احساس کرد سینه اش سنگین شد،چشماش رو باز کرد، گفت:می دونی کجا نشستی، نانجیب گفت:می دونم، گفت:اسمت چیه، خود ملعونش رو معرفی کرد، ابی عبدالله فرمود: من کی هستم، گفت:تو حسین پسر علی و فاطمه، نوه ی پیغمبری، گفت: من رو میشناسی اومدی سر از بدنم جدا کنی، گفت: خوب می شناسمت، اما دنبال جایزه یزیدم. آقا فرمود:بلند شو، صرف نظر کن، من، دعا میکنم، واسطه میشم، خدا از سر تقصیرت بگذره، قربون این ارباب برم، از شمر هم میخواد دستگیری کنه، آقا فرمود: من کاری میکنم، کنار حوض کوثر بابام رو ببینی، گفت:من این همه راه اومدم کارت رو تموم کنم، فرمود:اگه قصدت اینه، یه جرعه آب به لبهام برسون، یه زخم زبونی زد، گفت: مگه نمی گی، بابات ساقی کوثره، برو از دست بابات سیراب شو...




الا لعنة الله علی القوم الظالمین


اشارت (۰) اشارتی نقش نبسته هنوز

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

درباره سايت

به حکم "کل ارض کربلا" اینجا هم حسینیه است. محلی برای نشر معارف ثقلین. با محوریت موضوع اربعین. ... این برگی است از سوی رهروان ولایت در تداوم راه عاشورائیان خمینی.

بایگانی