شب جمعه است
اولین شب جمعهی میهمانان این حسینیهی مجازی،
اولین پذیرایی ارباب.
قرارمون اینه که هر هفته شب جمعه ، شب زیارتی مخصوص سید الشهداء (ع) یه روضهی دور همی داشته باشیم.
جنگ تبوک بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بعد از اقامهی نماز صبح به منبر رفتند و صحبتهایی کردند.
بقیه در ادامهی مطلب
اواسط منبرشون، با نگاه نافذ ولایی، ظاهر و باطن میدان جنگ براشون مشهود شد. یه دفعه بغضی گلوشونو گرفت و با حالت خاصی فرمودند جعفر (جعفر بن ابیطالب=جعفر طیار) پرچم رو به دست چپ گرفت.
مدت زمان کوتاهی گذشت و این بار با حزنی بیشتر با یک اشارهای فرمودند: جعفر پرچم رو به سینه چسباند (به دندان گرفت) . و این بار گریه کردند.اهل اشاره پی به قطع دو دست جعفر بردند.
و لحظاتی دیگر:
به یکدفعه با هق هق و ضجهای فرمودند: جعفر شهید شد. به خانوادهاش تسلیت بگید.
و اما حرف من به رسول خدا (ص):
آقاجان
اولا در تبوک، شما (جدای از عظمت روحی و جلوهی صبر الهیه، صاحب خلق عظیم) از نزدیک شاهد شهادت جعفر نبودید.
ثانیا با تمام سختی داغ جعفر ، خیالتان راحت و پشتتان گرم بود که برادرتان علی بن ابیطالب حضور دارد و زنده است.
اما
وقتی جگرگوشهیتان در عصر عاشورا به کنار علقمه رسید ، بعد از آنکه مثل پارههای قرآن ، دستان برادر (آنهم برادر بینظیری مثل ابوالفضل العباس) رو بوسید و به پیکر غرقه بخون و چشم تیر خوردهی سقای تشنهاش رسید ناله زد: الآن انکسر ظهری و ...
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
#############################
پ.ن:
با خودم فکر کردم چی بنویسم و چه روضهای بخونم؟
دیدم بهترین چیز اینه که اولین جلسه رو از طریق باب الحسین علیه السلام یعنی حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام وارد بشیم.
این روضه رو هدیه میکنم به شهدا و امام راحل. ان شاء الله شفیعمون باشند نزد سقای ادب.